پانیذپانیذ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

نی نی نازنازی

اندر احوالات این روزها

دختر نازم کم کم دارم نگران میشم الان تو ماه ١٨ هم  هستی وهنوز ٦تا دندون کامل و٢ تا نصفه داری....نمیدونم چرا بر خلاف کارهای دیگت  که خیلی زود انجام دادی این یه قلم  رو دیر در آوردی مثلا ٩ ماهگی راه افتادی...زود حرف زدن رو شروع کردی...حالا ببینیم کی تصمیم داری بقیه رو در بیاری تا من مجبور نباشم غذاها تو له کنم وتو هم راحت تر غذا بخوری... اینجا پانیذ خانم از حمام اومده وقتی من اومدم با این صحنه مواجه شدم تلویزیون روشن و پدر دختر خواب الهی من قربونت   خیلی وقت بود تصمیم داشتیم واست دوچرخه بخریم اما فرصت نمی شد تا شرق بریم و دوچرخه رو واست بگیریم...مبارکت باشه دخترم پا تو کفش بزرگتر ها کردی عزیز...
29 فروردين 1393

بعد از سفر

 بعد از اومدنمون از سفر مثل همیشه شما رفتی تو آمپاس..منم کلی کار دارم واسه انجام دادن از جابجا کردن وسیله ها تا نظافت خونه....شما هم هی بهونه گیری میکنی...می دونم عزیزم به شلوغی وبیرون رفتن عادت کردی حالا هم واست سخت شده تنها باشی  بلاخره خودت شروع کردی با خودت بازی کنی البته بیشتر با وسیله های خونه.... منم فعلا آزادت گذاشتم...راحت باشی گلم... اینجا هم تصمیم گرفتی جارو بکشی...ول کن هم نبودی اومدی مثلا ظرف ها رو جا به جا کنی پانیذ ماستی   اینجا داریم میریم عید دیدنی خونه خاله مونا...منتظریم تا بابایی بیاد... جمعه صبح نه ظهر پانیذ که از خواب بیدار شد ...فقط میگفت دد...ماهم بردیمش...
22 فروردين 1393

100 مین پست و13 بدر93

دخترم این صدمین پست از روزهای نوزادی وکودکیت هست که میزارم...تو داری کم کم بزرگ میشی ویه روز میرسه که خودت می ای سراغ وبلاگت دخترم تو با ارزش ترین حس من از زندگی هستی....به اندازه همه نفس هات دوست دارم.... این روزها یکم بی حال بودی نمیدونم سرما خوردی یا داری  دندون در میاری یا نا راحتی از این که اومدیم تهران و دیگه دور وبرت شلوغ نیست .....اما به هر دلیل  از خدا میخوام تو همیشه سالم وسر حال باشی و همه دردات بیاد تو بدن من.... حالا بریم سراغ 13 بدر پارسال 13 بدر شما 5 ماه بودی و همش تو بغل بودی یا خواب بودی...اما امسال حسابی دوییدی وبازی کردی و اصلا تو بغل  نمیموندی... امسال به همراه مامی ...خاله مائده عمو دا...
19 فروردين 1393

تعطیلات نوروز 93 و پانیذ

دختر نازم یه سال بزرگتر شدی...یادش به خیر پارسال این موقع کوچولو بودی...لحظه تحویل سال هم خواب بودی...اما امسال خانم تر شدی...لباس عیدت رو پوشیدی وکلی ازت عکس انداختم... اینم عکست موقع تحویل سال که با کلی زحمت موفق شدم  بگیرم...انقدر که ورجه ورجه می کردی چند روز اول عید همش مشغول دید وبازدید بودیم...کلی به تو خوش گذشت...خونه بابا بزرگ...خونه عمه..خونه دایی جون ها(بازی با دینا جونی ) از همه بیشتر هم که پیش مامی بودیم و تو هم کلی اونجا خراب کاری می کردی...از شکوندن گلدون گرفته تا خراب کردن وسایل... روز به روز هم شیرین تر میشی...کلی هم کلمات جدید میگی...دیگه حرف زدنت کامل میشه...آفرین گلم... پانیذ جون تهران خیلی ...
16 فروردين 1393

هفدهمین ماهگرد

هفدهمین ماهگرد پانیذ مصادف شد با تولد 24 سالگی خاله جون...که تصمیم گرفتیم حالا که ساری هستیم با حضور دایی جون ها و مامی و خاله برگزار کنیم....دخترم انقدر شیرین شدی که با حضورت جمع  ما شیرین تر شده.....البته با حضور تو و دختر دایی عزیزت دینا که با هم یه زلزله 10 ریشتری هستین.... وقتی با هم میبینمتون خیلی خوشحال میشم و خدا رو شکر میکنم... عسلم 17 ماهگیت مبارک....170 ساله بشی الان تمام اجزای صورتت رو میشناسی...میدونی خنده وگریه چیه...مای بی بی می بینی میگی جیش..جیش ..اه اه.. نماز میحونی..ا..اکبر میگی..نیت میکنی ... سلام میدی... به اسب میگی:ابس به ماهی میگی:مانی به بابا بزرگ میگی:بابا بز میخوای بلند شی یا یه چیز سنگین ب...
16 فروردين 1393

یه روز آفتابی

تازه گی ها وقتی از کنار پارک رد میشیم پانیذ مامان بلند بلند میگه آباس یعنی پارک....در واقع منظورش تاب تاب عباسیه....چند روز پیش که هوا خوب بود با خاله جون وعمو دانیال بردیمش پارک... گفتیم دیگه حسابی خوش بگذره به شما از اونجایی که بابابی باید میرفت تهران یه چند روزی واسه کارش قبل رفتن فرصتی شد تا بریم دریا.......چون کسی نبود 3 تایی رفتیم....وقتی آب رو دیدی هیجان زده شدی...وقتی موج میومد میخواستی آب رو با دست های نازت بگیری...کلی آب بازی کردی... میدویدی همش دنبال بچه ها منو بابا هم دنبالت فدات بشم خیلی بچه دوست داری ....تو راه برگشت هم از خستگی خوابیدی// ...
10 فروردين 1393

سال 1393

دختر نازم امسال دومین بهار زندگیت هست که تجربه میکنی پارسال 5 ماه بودی وامسال 17 ماه....چقدر با تو بهار زیباست ...بهار زنوگی من...امسال عید هم مثل سال پیش امدیم ساری پیش فامیل هامون..... دختر م امید وارم سال 93 سال خوبی واست باشه ..همیشه سالم و شاد باشی... به دوستای عزیزمون هم تبریک میگم واسه همتون از خدا میخوام همیشه شاد باشید ونی نی های گلتون سالم وسر حال ما الان شمال هستیم و خیلی سرمون شلوغ ...پانیذ خانم هم مشغول دیدو بازدید ...فقط اومدم سال جدید و به همتو ن تبریک بگم تا بعد که سفرنامه پانیذ رو واستون بزارم.... ...
9 فروردين 1393
1